Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

چيزي به اومدنت نمونده

1393/8/25 2:07
نویسنده : مامان نفس
159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر خوشكلم .الان كه برات مينويسم با محاسبه دكتر وارد هفته ٣٣شدم .شما خيلي خانمي اصلا مامانو اذيت نميكني از اولش به همين خوبي بودي،اين روزا يه كم سنگين تر شدم وحوصله بيرون رفتن هم ندارم بايد پياده روي كنم ولي روزا خيلي زود تموم ميشه يه كم پا ودستهام ورم كرده،به علاوه چند تا ترك كوچولو كه به تازگي پيدا شده .يه احساس شوق همراه با ترس هميشه بامنه،شوق لحظه اول ديدن تو كه وقتي بهش فكر ميكنم ناخوداگاه اشكم درمياد به همراه يه احساس ترسي كه نسبت به زايمان دارمچون هيچ تجربه اي نسبت بهش ندارم .دوتا مورد باعث ميشه أروم بشم اول ديدن شما با هوشياري كامل ودوم حضور بابا تو اتاق زايمان.براي مامان خيلي دعا كن ويليه حسي بهم ميگه همونطور كه از اولش هوامو داشتي حالا هم مواظبم هستي و كمك ميكني تا مامان خيلي راحت تورو توبغل بگيره ،دلم برات تنگ شده ولي شما عجله نكن ان شا الله سر وقت بيا تو بغل ما.الان كه برات مينويسم داري توي دلم شيطاني ميكني،بابا هم سرما خورده جاشو از ما جدا كرده خدا كنه زود خوب شه.پنج شنبه هفته پيش مامان منظر واقاجون براي ماجشن ارمه داري گرفتند خيلي زحمت كشيده بودند ،به ما خوش گذشت پنج شنبه هم مهمون عمو ارش هستيم وهفته بعدي هم مهمون عمو عليرضا.راستي اين هفته مامان طاري مياد تا لباساي بيمارستان شمارو بشوريم وساك منو شما رو بپيچيم بايد همه چيز براي اومدن شما گل قشنگ اماده باشه .

پسندها (1)

نظرات (0)