Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

اسم قشنگت (نفس)شد

1393/5/26 16:28
نویسنده : مامان نفس
119 بازدید
اشتراک گذاری

قرار بر اين بود كه هفته بيستم براي سونوي انومالي و تعيين جنسيت بريم ولي مگه بابايي طاقت اورد اين بود كه هفده هفته و پنج روزگيت رفتيم كه همزمان با دهمين سالگرد ازدواجمون هم بود.بابا كه از شب قبلش نخوابيد صبح هم ساعت شش رفتيم سونوگرافي دكتر پايدار اسم نوشتيم بعد بابايي مارو برد همه جاهاي خوب حدود ساعت ١٠نوبتمون شد من دوست داشتم بابا بياد داخل تا با هم  تورو ببينيم ولي دكتر اجازه نداد وگفت بيرون باشه.يه چند دقيقه كه گذشت دكتر گفت كه ني ني خوشكلتون دختره،دنيا رو به من دادند يه لذت عجيبي از سعادتي كه خدا به من داده وجودمو گرفت،يه لحظه به مانيتور نگاه كردم ديدم انگشت  شستت رو داري ميخوري ديگه طاقت نياوردم به دكتر گفتم تورو خدا ما بعد از ده سال گذاشتيم بچه دار شديم اگر ميشه شوهرم بياد داخل بچه رو ببينه صداي قلبشو بشنوه ،دكتر دلش حسابي براي من كباب شد و شروع كرد به صدا زدن بابا از شانس بد بابايي نميشنيد تا براي دفعه دهم كه دكتر فاميليشو گفت هراسون اومد داخل دكتر اول قسمت هاي مختلف بدن خوشكلتو بهش نشون داد منم كه ديدم بابايي دل تو دلش نيست برگشتم بهش گفتم دكتر ميگه احتمالا دختره همون لحظه دكتر برگشت بهش گفت احتمالا نه مطمئنا بايد بابا رو اون لحظه ميديدي تمام دنيارو بهش دادن نميتونم بگم كه چه ساعت هاي خوبي رو گذرونديم تا ساعت دو بابا همه مغازه هاي خوبو گشت و لباسهاي خيلي خوشكلي برات خريد.روز ٥مرداد بود كه متوجه شديم فرشته ما يه دختر خانم خوشكله چيزي كه ارزوي من و بابايي بود خدا هميشه لطفش به من وبابايي بي نهايت بوده هرچي ازش خواستيم به بهترين شكل ممكن به ما داده تو هم لطف بي نهايت خدا هستي كه در بهترين زمان بهتري مكان وبهترين حالتي كه دلم ون ميخواست تورو داشته باشيم زميني شدي،خدايا ممنون كه هميشه خيلي حواست به ما هست .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)