Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

خيلي ني ني خوبي هستي

خيلي مامان تنبلي شدم خيلي وقته جيزي برات ننوشتم تو اين مدت اتفاق خاصي نيفتاده فقط اينكه تو خيلي ني ني خوبي هستي اصلا اذيت نميكني بابا عاشقته خيلي منتظريم زودتر تو رو ببينم الان دقيقا ١٥هفته و شش روزت هست خيلي سريع كذشت دليلش خوب بودن تو حمايت هاي بابايي هست تو تاريخ ١٤/٤/٩٣براي سونو سلامت رفتيم اونجا متوجه شدم سنت يه كم بيشتر از اونه كه من حساب ميكردم اون روز ١٤هفته و يك روزت بود من تنهايي رفتم اتاق سونو براي أولين بار صداي قلبتو شنيدم خيلي لحظه خوبي بود دلم ميخواست بابايي هم ميشنيد ولي اجازه ندادند داخل بياد مامان طاهره هم همراهمون بود دفعه اينده يه جايي براي سونو ميريم كه اجازه بدن بابايي هم بياد داخل صداي قلب تورو بشنوه شكر خدا همه جيز عا...
26 تير 1393

باور يك نفس

مامان جون من وبابايي از خيلي وقت بيش اسم خوشكلتو انتخاب كرده بوديم اسم نفس براي يه دختر خوشكل و اسم باور براي يه مرد بزرك خيلي وقته با اين اسما با شما صحبت ميكنم هر روز روز يكي از شماست تا وقتي كه مشخص بشه كدوم فرشته تو دل منه برامون فرقي نداره فقط بيصبرانه منتظريم تو رو كنارمون ببينيم شنبه ٣خرداد نوبت دكتر دارم فكر كنم صداي قلب شمارو. بشنويم بابا همش سفارش ميكنه خيلي مواظبت باشم ووجودت خيلي برامون عزيزه .
30 ارديبهشت 1393

یه جشن به یاد موندنی

قرار بود روز 23 اردیبهشت دو تا کیک بگیریم بریم خونه بابای مامانی و بابایی ولی بابا گفت باید برای گلم یه جشن مخصوص بگیرم این بود که برنامه عوض شد و همه رو برای روز 23 اردیبهشت که تولد حضرت علی روز پدر و شب تولد مامانی بود دعوت کردیم یه جشن عالی به همراه یه کیک که مژده اومدن شمارو میداد وقتی همه اومدند من و بابا کیک به دست وارد شدیم چه لحظه ای بود یه خورده طول کشید تا همه متوجه موضوع شدند بعد از اون هم یه خورده طول کشید تا باور کردند وصفش با جمله سخته فیلمشو گرفتم تا ببینی خبر اومدن شما چقدر برای همه عزیز بود .روی کیک نوشتیم{من یا باورم یا نفسم}اینطوری بود که اسم قشنگتو به همه اعلام کردیم.تو بهترین کادوی تولدی بودی که مامان همه عمرش گرفته بود....
29 ارديبهشت 1393

يه كادوي مخصوص

بالاخره من و بابايي تصميم كرفتيم قبل از سونو هفته هشتم به مامان و باباهامون بكيم روز ٢٣ارديبهشت روز بدره  يه روز قبل تولد منم هست امسال قصد داريم خبر اومدن تورو كادو بديم به كسايي  كه خيلي وقته منتظر خبر اومدن شما هستند ٠منم يه كادوي خوب از طرف شما براي بهترين باباي دنيا ميخرم سال اينده خودت بايد زحمتشو بكشي.ميدونم كه حواست هست ولي دل بابارو با اون خبري كه خودت ميدوني شاد كن.
20 ارديبهشت 1393

ما رو دعا كن

مامان قربونت بشه خيلي ني ني خوبي هستي اصلا مامانو اذيت نميكني  فقط شكمو هستي قربون دل كوجولوت بشم بابايي خيلي مواظب ما دوتايي هست تو بهترين باباي دنيارو داري منم بهترين مرد دنيارو دارم بيا با هم دعا كنيم خدا بابارو براي ما حفظ كنه و به همه ي جيزاي خوبي كه ليا قتشو داره برسه.
17 ارديبهشت 1393

يه خبر خوش

روز هفتمم ارديبهشت ساعت دو ظهر من متوجه شدم تو دل مامان هستي .ميخواستم يه جوري به بابا بكم كه هميشه يادش بمونه شب هشتم ارديبهشت يه تعداد كاغذ راهنما به ديوار زدم كه در نهايت به دو تا كفش دخترونه بسرونه و جوراب هاي خوشكل ميرسيد ويه تابلو كه توش نوشته بودم(يه ني ني كوجولو هديه به بهترين باباي دنيا)لحظه اي كه بابا وارد شد وتابلوها رو دنبال كرد ورسيد به كفش هاو تابلو ها من فيلمشو كرفتم يه روز نشونت مهدم ببيني كه يا خبر او مدنت دنيا رو به بابا هديه دادي مطمئنم بودن تو زيباترين ساعت هاي زندكيمونو برامون هديه مياره.
17 ارديبهشت 1393

فرشته من خيلي با معرفته

من و بابا روز هفتم فروردين ١٣٩٣كه سالكرد يه خاطره مقدس براي ما هست تصميم كرفتيم يه جمع سه نفره داشته باشيم.كمتر از يك ماه بعد متوجه شديم خدا جواب مثبت به درخواست ما داده و يكي از فرشته هاشو به ما بخشيده .تو بزركترين ارزوي من بودي كه براورده شد و شيريني  اون وقتي ديدم جقدر بامعرفتي و اصلا مامانو منتظر نذاشتي ده برابر شد .خدا مثل هميشه خيلي حواسش به ما بود.ازخودش ميخوام تو رو برامون صحيح وسالم حفظ كنه و بهترين هارو برات تو زندكيت رقم بزنه.
14 ارديبهشت 1393

شروع دوباره عشق

امروز ٥شنبه ١١ارديبهشت ماه ١٣٩٣ ساعت ٦صبح شروع به ثبت خاطرات يكي از عزيز ترين افراد زند كيم ميكنم تا دراينده با خوندنش يادم بيفته كه وقتي خدا تصميم كرفت يكي از فرشته هاشو به ما بده دنياي ما جقدر زيباتر شد.
11 ارديبهشت 1393